۱۳۸۸ دی ۸, سه‌شنبه

Revolution Road

خیابان ها
از خون شهیدانمان سرخ می شود
و او
در مخروبه کاخ تنهایی اش
بر خود می لرزد!

۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه

جایی دیگر

روزی سر یکی از کلاسای درس دکتر حسابی توو نروژ یکی از دانشجوها که از قضا خیلی هم ناسیونالیست بوده از دکتر می پرسه خب استاد این جهان سومی که شما ازش اومدین کجاست؟و او جواب میده جهان سوم همون جاییه که اگه بخوای خونه ت رو آباد کنی باید مملکتتو ویرون کنی و اگه بخوای مملکتتو آباد کنی خونه ت ویرون میشه.


هفته پیش ماموران محترم به صورت کاملا محترمانه ای ریختن توو خونه ی یکی از دوستان و به جرمی که هنوز هیچ کس نفهمیده دستگیرش کردن! یعنی اول گفتن که جرائم اینترنتی و وبلاگ نویسی دلیلش بوده بعد گفتن که توو یه جلسه ای شرکت کرده.منم به صورت مستمر دچار توهم شده بودم و همش خواب می دیدم که الان میان ما رو هم می برن و بهشون التماس می کردم کاریمون نداشته باشن روزی صد بار به آقای الف زنگ می زدم ببینم خوبه یا نه و روزی صد بار دعا می کردم خدا جون ، ما رو بی خیال!