۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۳, پنجشنبه
غم کُشی
دلم اين قدر گرفته که مي خوام يه جا تنها باشم و باصداي بلند گريه کنم. ديگه اين اشک هاي يواشکي نصفه شب اونم زير پتو ارضام نمي کنه. دلم مي خواد درجا همه غصه هامو بريزم دور و يه کم سبک شم. دلم مي خواد بدونم اصولاً به چه انسان هايي ميگن خوشبخت! چرا وقتي اين همه وقت براي اون روزي که بايد منتظر مي موني و غر مي زني و دلشوره مي گيري بعد که کم کم همه چيز در مسير خودش قرار ميگيره دچار احساس گيجي مفرط میشی. می دونی، من به کمی ایمان وامید نیاز دارم!
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۲ نظر:
گریه کردن توصیه میشود؛ خواندن کتب عرفانی هم اگر اهلش هستید مفید است.
عجالتا" همه ما به اميد نياز داريم اما،اين اميد و خوشبختي بسيار نسبي بوده و گاها" توهم آميز است.
ارسال یک نظر